Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1781 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Wie zeige ich ihr ohne Worte, dass ich verliebt bin U چطور بدون اینکه حرفی بزنم به او [زن] نشون بدم که عاشق شدم؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Ich brauche bleifrei [Normal, Super, Diesel] . U بنزین بدون سرب [معمولی. سوپر. دیزل] می خواهم بزنم.
ohne dass <conj.> U بدون اینکه
sondern <conj.> U بدون اینکه
außer dass <conj.> U بدون اینکه
ohne zu <conj.> U بدون اینکه
ohne Spuren zu hinterlassen <adv.> U بدون اینکه ردی باقی بگذارد
ohne einen Finger krumm zu machen U بدون اینکه به چیزی دستی بزند [اصطلاح روزمره]
ohne einen Finger krumm zu machen U بدون اینکه اصلا کاری بکند [اصطلاح روزمره]
die Arbeit abbrechen. U ازکار [بدون اینکه به پایان برسند ] دست بکشند.
Ohne die Bedeutung dieser Frage schmälern zu wollen, möchte ich ... U بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
sich berieseln lassen U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
Ich brauche Benzin. U می خواهم بنزین بزنم.
Ich habe auch mit Flöte angefangen. U من هم شروع کردم یاد بگیرم فلوت بزنم.
Dürfte ich Sie kurz sprechen? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
Ich habe mit ihm noch ein Hühnchen zu rupfen. <idiom> U باید با اوهنوز در باره کارش که [درست نبوده] من را ناراحت کرده حرف بزنم.
inwiefern <adv.> U چطور
Ich kann nicht richtig und genau Deutsch sprechen, weil ich seit ein paar Monaten in Deutschland angekommen bin. Ich bin dabei mir langsam Deutsch beizubringen. من نمیتوانم درست وصحیح آلمانی حرف بزنم چون چند ماه است که به کشور شما آمدم. کم کم دارم یاد میگیرم.
spurlos <adv.> U بدون اثر [بدون رد ] [بدون نشان]
Wie öffne ich die Tür? U در را چطور باز کنم؟
Wie sagt man ... auf Deutsch? U چطور به آلمانی بگیم ... ؟
Was habe ich dir angetan? U من چطور تو را ناراحت کردم؟
An ... können Sie ablesen, wie ... U ...بیان می کند که چطور ...
Wie ist es ausgegangen? U [قضیه] چطور تمام شد؟
Wie läuft es? U زندگی چطور میگذرد؟
Was schert's mich? U چطور این مسئولیت من است؟
Wie schalte ich den Alarm aus? U آژیر را چطور خاموش می کنم؟
Es geht so. U بد نیست. [در پاسخ به حالت چطور؟]
Wie funktioniert das? U این چطور کار میکند؟
Wie komme ich zur Autobahn? U چطور از اینجا به شاهراه بروم؟
Wie funktioniert das? U این چطور کار می کند؟
Ich weiß, wie es geht. میدونم چطور کار میکنه.
Was kümmert es mich? U چطور این مسئولیت من است؟
Wie wechsel ich die Sprache nach Persisch? U زبان [دستگاه] را چطور به فارسی بر می گردانم؟
Wie können Sie es wagen, das zu sagen? U چطور جرات میکنی اینو بگی؟
Was für einen Eindruck machte er? U او برای شما چطور به نظر رسید؟
Womit verdienst du deinen Lebensunterhalt? U معاش خودت را چطور در می آوری؟ [چکاره هستی؟]
Wie zeige ich ihm meine gefühle? U چطور احساس خودم رو به او [مرد] نشون بدم؟
Wie tickt er [sie] ? U او [مرد ] [زن] چطور [از نظر روانی] عمل میکند؟
Wie kann ich das Zimmer kühler [wärmer] machen? U چطور می توانم اتاق را سردتر [گرمتر] بکنم؟
Was hat sich in dieser halben Stunde abgespielt? U این نیم ساعت چطور پیش رفت؟
Wie zeig ich ihm, dass ich ihn mag? U چطور به او [مرد] نشون بدم که دوستش دارم؟
Wie öffne ich den Tankverschluss? U کلاهک تانک بنزین را چطور باز کنم؟
Wie ist es dir beim Vorstellungsgespräch ergangen [gegangen] ? U مصاحبه مربوط به شغلت چطور گذشت؟ [اصطلاح روزمره]
Wie können wir die Fliegen von dem Essen hier abhalten? U چطور می توانیم مگسها را از این غذا دور نگه داریم؟
ohne Bedeutung U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
Wie merkt man, wenn das Trommelfell gerissen ist U آدم چطور متوجه می شود، وقتی که پرده گوش پاره شده است؟
Ich möchte ein wenig ausholen und erläutern wie ... U به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
Man sollte wissen, wie man ein Ei kocht - das gehört zum Koch-Einmaleins. U باید بدانی چطور تخم مرغ بپزی. این کار پایه آشپزی است.
Aber davon war doch nie die Rede! U اما هیچکس در آن مورد حرفی نزد!
Was habe ich dir angetan? U من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
wenngleich <conj.> U با اینکه
außer wenn <conj.> U جز اینکه
um zu ... U تا [اینکه ]
es sei denn, dass <conj.> U جز اینکه
allerdings <adv.> U با اینکه
um ... zu U تا [اینکه ]
trotz [Genitiv] [Dativ] <prep.> با اینکه
wenn nicht <conj.> U جز اینکه
obgleich <conj.> U با اینکه
obwohl <conj.> U با اینکه
es sei denn, dass <conj.> U مگر اینکه
wenn nicht <conj.> U مگر اینکه
außer wenn <conj.> U مگر اینکه
anstatt dessen U بجای اینکه
obwohl <conj.> U با وجود اینکه
obgleich <conj.> U با وجود اینکه
unter dem Vorbehalt, dass ... U به شرط اینکه ....
sondern <conj.> U مگر اینکه
außer dass <conj.> U مگر اینکه
wenngleich <conj.> U با وجود اینکه
ohne zu <conj.> U مگر اینکه
ohne dass <conj.> U مگر اینکه
deswegen <conj.> U برای اینکه
weil <conj.> U برای اینکه
um ... zu U برای [اینکه]
um zu ... U برای [اینکه]
da <conj.> U برای اینکه
sobald <adv.> U به محض اینکه
denn <conj.> U برای اینکه
um nicht zu sagen... <idiom> U به اضافه اینکه ... است
was ... anbelangt U درباره ... [با توجه به اینکه... ]
obschon <conj.> U با اینکه [اصطلاح رسمی ]
bei aller Liebe <idiom> U با اینکه اینقدر دوست دارم
obschon <conj.> U با وجود اینکه [اصطلاح رسمی ]
statt ... zu tun U بجای اینکه انجام بدهند
anstatt zu arbeiten U بجای اینکه او کار بکند
Zum Zeichen, dass ich dich liebe. U به نشانه اینکه دوست دارم.
Obwohl er mir nichts bedeutet ... U با اینکه او برای من بی اهمیت است ...
statt wie bisher ... U بجای اینکه همینطور که تا به حال بوده ....
Je nachdem, wie spät wir ankommen ... U بستگی به اینکه ساعت چند ما می رسیم ...
als ob [Konjunktiv] U مثل اینکه [همراه با وجه شرطی]
anstatt, dass er arbeitet U بجای اینکه او [مرد] کار بکند
falls [vom Arzt] nicht anders verordnet U مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
Es ist noch Zeit, bis ich gehe. U هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
Dualismus {m} U اعتقاد به اینکه تن و خرد دو هستی جداگانه هستند
Es ist schön dich wiederzusehen. U خیلی خوشحالم از اینکه شما را دوباره میبینم.
Jemandem wegen des Zuspätkommens Vorwürfe machen U کسی را بخاطر اینکه دیر آمده سرزنش کردن
vorbehaltlich anderweitiger Regelung U مگر اینکه به طور دیگر قید شده باشد
Wenn ich sie sehe, gibt es mir einen Stich. U وقتی که او [زن] را میبینم مانند اینکه نیش به قلبم می زنند.
Ich mag Fußball, obwohl ich oft unterwegs bin. U با اینکه من اغلب در سفر هستم من فوتبال دوست دارم.
Ich kann mich noch erinnern, auch wenn [wiewohl] es schon lange her ist. [wenn es auch schon lange her ist.] U با اینکه خیلی وقت از آن گذشته است من هنوز به خاطرش دارم.
als <conj.> U مانند [چون] [بعنوان] [بطوریکه] [چنانکه] [نظر به اینکه] [در نتیجه]
Maßnahmen ergreifen, um solche Praktiken zu unterbinden U اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
Ich muss noch einige Dinge erledigen, bevor wir uns treffen. U من باید هنوز به چندتا کار برسم قبل از اینکه با هم ملاقات کنیم.
Es ist lieb, dass du dir Sorgen machst, aber es geht mir gut. U خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است.
Die Abnahme erfolgt, sobald die Arbeiten abgeschlossen sind. U پس از اینکه اعمال به پایان رسیدند قبولی حواله صورت می گیرد. [ حقوق]
Wie wärs, wenn wir mal zusammen ausgehen? U نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Jemanden als Geisel [fest] halten U کسی را در توقیف نگاه داشتن تا اینکه با دادن فدیه او را آزاد کنند
Jemanden erpressen U کسی را در توقیف نگاه داشتن تا اینکه با دادن فدیه او را آزاد کنند
Dämpfe nicht einatmen, auch wenn kein Geruch wahrnehmbar. [Sicherheitshinweis] U نفس به داخل نکشید با اینکه هیچ بویی قابل حس نیست. [نکته ایمنی]
Er kam ums Leben, als sein Fallschirm versagte. U بخاطر اینکه چترش کار نکرد [عیب فنی داشت] او [مرد] کشته شد.
Kurz vor dem Zugriff der Polizei gelang ihnen die Flucht. U چند دقیقه قبل از اینکه پلیس هجوم بیاورد آنها موفق شدند فرار بکنند.
Wegen der häufigen Fehlalarme wird im Ernstfall niemand reagieren. U بخاطر اینکه بارها اعلام خطر دروغ است هیچکس در موقعیت جدی واکنش نمی کند.
ohne [Akkusativ] <prep.> U بدون
Sie lehnte mehrere Lokale ab, bis wir uns auf eines einigen konnten. U او [زن] چند رستوران را رد کرد قبل از اینکه ما توانستیم به توافق یک رستوران برسیم.
fehlerfrei <adj.> U بدون مشکل
schnurlos <adj.> U بدون سیم
fehlerlos <adj.> U بدون مشکل
Arbeitslose {f} U بدون شغل
tadellos <adj.> U بدون مشکل
einwandfrei <adj.> U بدون مشکل
makellos <adj.> U بدون مشکل
kabelfrei <adj.> U بدون سیم
frei von Fehlern <adj.> U بدون مشکل
abgabenfrei <adj.> U بدون مالیات
einwandfrei <adj.> U بدون نقص
einwandfrei <adj.> U بدون عیب
einwandfrei <adj.> U بدون اشکال
alkoholfrei <adj.> U بدون الکل
Keine Anzahlung [nötig] . U بدون بیعانه.
reibungslos <adj.> U بدون دردسر
reibungslos <adj.> U بدون زحمت
reibungslos <adj.> U بدون دشواری
ohne Schnickschnack U بدون زواید
von der Steuer befreit <adj.> U بدون مالیات
unmittelbar <adj.> U بدون واسطه
einwandfrei <adj.> U بدون زحمت
problemlos <adj.> U بدون دردسر
problemlos <adj.> U بدون زحمت
einwandfrei <adj.> U بدون دردسر
frei von Steuerabgaben <adj.> U بدون مالیات
kabellos <adj.> U بدون سیم
bleifrei <adj.> U بدون سرب
Zwanglos U بدون اجبار
Zweifellos U بدون تردید
Zweifelsfrei U بدون تردید
ohne Hilfe <prep.> U بدون کمک
direkt <adj.> U بدون ایست
steuerbefreit <adj.> U بدون مالیات
steuerfrei <adj.> U بدون مالیات
abgabenfrei <adj.> U بدون گمرک
abgabefrei <adj.> U بدون گمرک
Anstatt vorhandene Formen bloß abzuwandeln, sucht sie neue Lösungen. U به جای اینکه طرح های موجود را فقط اصلاح کند او [زن] به دنبال راه حل های تازه می رود.
ohne direkte Nachkommen sterben U بدون اولاد مردن
abwesend ohne Erlaubnis U نهستی بدون اجازه
bleifrei [Benzin] <adj.> U بدون سرب [بنزین]
[große] Tasse {f} [ohne Untertasse] U فنجان [بدون نعلبکی]
arbeitslos <adj.> U بیکار [بدون کار]
parallaxfrei <adj.> U بدون اختلاف در رویت
parallaxfrei <adj.> U بدون اختلاف منظر
Flachdach {n} U بام بدون شیب
Blindflug {m} U پرواز بدون دید
ohne Vorbehalt U بدون قید و شرط
ohne Begleiter [in] <adj.> U بدون همراه [بدرقه] [زن]
allein <adj.> U بدون همراه [بدرقه]
unbeschäftigt <adj.> U بیکار [بدون کار]
ohne Anstellung <adj.> U بیکار [بدون کار]
aus dem Stegreif U بدون آمادگی قبلی
aus der Lamäng U بدون آمادگی قبلی
stellungslos <adj.> U بیکار [بدون کار]
erwerbslos <adj.> U بیکار [بدون کار]
aus dem Ärmel U بدون آمادگی قبلی
Zinsfrei U بدون بهره بانکی
Zinslos U بدون بهره بانکی
lötfreie Verbindung U اتصال بدون لحیم
alkoholfreies Getränk {n} U نوشابه بدون الکل
Lebensgemeinschaft {f} U زندگی باهم [بدون ازدواج با هم]
hineinplatzen U بدون دعوت وارد شدن
hereinplatzen U بدون دعوت وارد شدن
hereinstürzen U بدون دعوت وارد شدن
glimpflich davonkommen U بدون آسیب رها یافتن
Hockerbank {f} U نیمکت [صندلی] بدون پشتی
a priori <adv.> U بدون بررسی یا آزمایش قبلی
von vornherein <adv.> U بدون بررسی یا آزمایش قبلی
mutmaßlich <adv.> U بدون بررسی یا آزمایش قبلی
ohne Prüfung <adv.> U بدون بررسی یا آزمایش قبلی
ohne Überprüfung <adv.> U بدون بررسی یا آزمایش قبلی
das Maul aufreißen <idiom> U بدون فکر حرف زدن
Eigengewicht {n} U وزن دستگاه بدون بار
Einmannbetrieb {m} U کارگاه یک نفره [بدون کارگر]
glimpflich davonkommen U بدون سختی رها یافتن
Bett ohne Trittbrett U تخت خواب بدون پله
eheähnliches Zusammenleben {n} U زندگی باهم [بدون ازدواج با هم]
eisiges Schweigen {n} U سکوت بدون ابراز احساسات
außergerichtlicher Vergleich U توافق بدون محکمه [حقوق]
unbedachte Antwort U پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
unbefristeter Arbeitsvertrag U قرارداد کار بدون مدت
eine weiße Weste haben <idiom> U بدون هیچ اشتباهی بودن
unerlaubt abwesend von der Truppe U نهستی از ارتش بدون اجازه
konsequent <adv.> U بطور موافق [بدون تناقض]
Recent search history Forum search
1چطور می توانم واژه ها را تایید confirm بکنم؟
3خواستم بدونم همین که ما میگیم (به سلامتی)به المانی چی میشه
3خواستم بدونم همین که ما میگیم (به سلامتی)به المانی چی میشه
3خواستم بدونم همین که ما میگیم (به سلامتی)به المانی چی میشه
1ehrenamtlich
3فرق نميكند
0über etwas [Akkusativ] - in etwas [Dativ] - geteilter Ansicht sein
0هوا چطور است ؟
0حقوق کارمند در زمان اخراج توسط کارفرما بدون اطلاع قبلی چیست؟
1Ich sehe fern
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com